سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت گمشده مؤمن است . حکمت را فرا گیر هر چند از منافقان باشد . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 86 خرداد 14 , ساعت 4:28 عصر

 

در بررسى زندگى سیاسى امام باقر (ع) نباید از اختلاف درونى برخى علویان با آن حضرت غافل بود، زیرا این اختلافها هر چند بظاهر رنگ سیاسى نداشت، ولى در نهایت به مسایل سیاسى انجامید.

آن چه این اختلافها را به امر سیاست گره مى‏زند، این بود که خلفا همواره در صدد یافتن راهى آسان براى از میان بردن خط امامت و جریان اندیشه شیعى بودند و در این میان بدیهى است که دامن زدن به اختلافهاى درونى آل على و استفاده از عناصر ناراضى علیه آنان، مى‏توانست شیوه‏اى راحت و کم پیامد براى حکومت باشد.

هشام بن عبد الملک، از همین شیوه استفاده کرد و با تدابیرى زید بن حسن را که نسبت به امام باقر (ع) بر سر میراث رسول الله و امر امامت عداوت داشت، علیه آن حضرت به کار گرفت تا این امر به شهادت امام باقر (ع) منتهى گردید!

ابو بصیر از امام صادق (ع) نقل کرده است:

زید بن حسن همیشه با امام باقر (ع) در مورد میراث رسول خدا، درگیرى داشت و مدعى بود که او براى دریافت آن میراث سزاوارتر است به این دلیل که از نسل فرزند بزرگتر است ـ زیرا زید از نسل حسن بن على و امام باقر از نسل حسین بن على (ع) بود ـ این اختلاف حتى به محکمه قاضى نیز کشیده شد.

در یکى از همین محاکم زید بن حسن به زید بن على بن الحسین ـ برادر امام باقر (ع) ـ توهین کرد و زید بن على بن الحسین سوگند خورد که دیگر با زید بن حسن‏روبرو نشود.

از روایت استفاده مى‏شود که در این محکمه‏ها، شخص امام باقر (ع) حضور نمى یافته، بلکه برادر خود (زید بن على) را مأمور پاسخگویى به ادعاهاى زید بن حسن مى‏نموده است.از این رو، پس از مشاجره یاد شده، زید بن على از امام باقر (ع) خواهش مى‏کند که دیگر او را از حضور در محکمه‏اى که زید بن حسن در آن مدعى است معاف دارد.امام باقر هم مى‏پذیرد .

زید بن حسن که گویى در انتظار چنین فرصتى بود از این که مى‏تواند از آن پس با شخص امام باقر (ع) رویارو شود، خرسند شد، زیرا امید داشت که در این رویارویى مى‏تواند امام را تحت فشار و مورد اذیت و بى حرمتى قرار دهد!

زید بن حسن نزد امام باقر آمد تا آن حضرت را به محکمه قضا ببرد.امام عازم شد، ولى به او فرمود: اى زید تو اکنون در زیر لباسهایت خنجرى را پنهان کرده‏اى و...

امام در این هنگام گوشه‏هایى از قدرت امامت را به وى نمایاند و با کرامتهاى خویش به او اثبات کرد که امامت امرى الهى است و نه میراثى بشرى و قراردادى اجتماعى.زید با مشاهده کرامتها، گاه مدهوش مى‏شد و بشدت شگفت زده مى‏گردید، ولى هرگز از غفلت و هواپرستى بیرون نیامد.

زید بن حسن با مشاهده آن کرامتها، سوگند یاد کرد که دیگر به نزاع با امام باقر (ع) بر نخیزد! او از امام جدا شد ولى همان روز به سوى هشام بن عبد الملک (1) حرکت کرد.

وقتى که به حضور هشام رسید گفت: من از نزد ساحرى دروغگو مى‏آیم که براى تو سزاوار نیست او را به حال خود واگذارى.

زید بن حسن آنچه را دیده بود براى هشام باز گفت.

هشام بن عبد الملک به کارگزار خویش در مدینه دستور داد: محمد بن على رادر بند بکش و نزد من بفرست! .

آنگاه به زید بن حسن گفت: اگر محمد بن على را در اختیار تو قرار دهم، آیا حاضرى او را به قتل رسانى؟

زید بن حسن گفت: آرى.

والى مدینه با دریافت فرمان هشام به عواقب آن اندیشید و به هشام نوشت:

من فرمان تو را رد نمى‏کنم و این نامه به معناى مخالفت با تو نیست، ولى دوست دارم از سر خیرخواهى با تو سخنى بگویم: مردى را که از من خواسته‏اى تا در بند کشیده، نزد تو بفرستم، عفیفترین و زاهدترین کس در روى زمین است و من به صلاح حکومت تو نمى‏بینم که متعرض وى شوى... (2)

این حدیث طولانى است، ولى به هر حال، زید بن حسن از این طریق به خواسته خود دست نیافت .پس از بازگشت از شام به مدینه، سر انجام با تدبیرى زین اسب را آغشته به سم کرد و از این طریق امام باقر (ع) را مسموم ساخته، به شهادت رسانید.در این راه دست هشام پنهان است، زیرا آنچه هشام از آن بیم داشت و براى حکومت خود از آن نگران بود، از یک سو وجود امام، و از سوى دیگر درگیرى علنى با آن حضرت بود، اما از میان بردن امام باقر (ع) به صورت مخفى و به وسیله فردى از خاندان على مى‏توانست او را از هر دو مشکل برهاند! (3)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EAGH2.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ